اتاق شماره ۶

امروز یکم درس خوندم و سوال حل کردم و یک کتاب زیبا خوندم :"))))

اتاق شماره ۶، آنتون چخوف دلم برای فضای دارک و سنگین ادبیات روسی تنگ شده بود. کتاب کم حجم و پرمحتواییه. دوسش داشتم :)

قسمتی از کتاب:

زندگی دام تاسف‌باری است. وقتی انسان متفکر به بلوغ می‌رسد و ذهنش پخته می‌شود، بی‌اختیار خود را در دامی می‌بیند که خلاصی از آن ممکن نیست. در حقیقت او برخلاف میلش به واسطه‌ی تصادف‌هایی از نیستی به هستی رسیده... برای چه؟ او می‌خواهد از معنا و هدف زندگی‌اش سر دربیاورد، ولی به او جواب نمی‌دهند یا جواب‌های پرت‌وپلا می‌دهند؛ در می‌زند، در را برایش باز نمی‌کنند؛ مرگ به سراغش می‌آید، باز برخلاف میلش

این هفته دیگه تقریبا ترم داره تموم میشه و برای هفته ی بعد چند جلسه در حد رفع اشکال داریم و ۲۵ اولین امتحانمه. باید چند تا درسم رو بخونم، شب امتحانی و فرجه ایم انگار این ترم =)))) وقت نشد طول ترم بخونم، چون همه اش دانشگاه بودم و کلاس داشتم. از زبان هم عقب افتادم، بابت این بیشتر ناراحتم. احتمالا ترم بعدی رو ثبت نام نکنم تا زمانی که این کتابم رو کامل مسلط شم.