MOOD
ناگاه دلم میگیرد. با خودم فکر میکنم چه بر سر زندگی من خواهد آمد، سرنوشتم چه خواهد شد. سخت است که نه آیندهای دارم، نه به چیزی دلم قرص است. حتی نمیتوانم پیشبینی کنم چه بر من خواهد رفت. به پشتسرم هم میترسم نگاه کنم، گذشته چنان از اندوه دمادم است که عقبِ یک خاطره رفتن قلبم را تکهتکه میکند. قرنی نیاز است برای گریستنِ من از دست آدمهای بدی که نابودم کردند!
بیچارگان | داستایفسکی
+ [ پنجشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۴۰۴ ]
|